hot page

ساخت وبلاگ


تولد 4 سالگی پدرام بردارزاده عزیزم .تولدت مبارک پدرام کوچولو ..

پسندها (0)

شما اولین هوادار باشید!

hot page...
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2kiarashghasemi0 بازدید : 27 تاريخ : جمعه 29 دی 1396 ساعت: 16:15

تاريخ : چهارشنبه 11 اسفند 1395 | نویسنده : مامان کیارش بازدید : 39 مرتبه تاريخ : دوشنبه 26 مهر 1395 | نویسنده : مامان کیارش بازدید : 77 مرتبه لباس هامو پوشیدم آماده بشم برم سرکار آینوش : مامان میخوا کجا بری؟ من : می خوام برم اداره آینوش : داداش میاد؟ من:نه آینوش : بابا میاد من: نه آینوش hot page...ادامه مطلب
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2kiarashghasemi0 بازدید : 44 تاريخ : پنجشنبه 18 خرداد 1396 ساعت: 15:46

hot page...
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2kiarashghasemi0 بازدید : 63 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 4:59

hot page...
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : عکس های محرم 95,عکس های محرم 95 دزفول, نویسنده : 2kiarashghasemi0 بازدید : 22 تاريخ : دوشنبه 15 آذر 1395 ساعت: 23:00

تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 | نویسنده : مامان کیارش بازدید : 9 مرتبه آینوش دختر نازم حالا دو ماه و پنج ماهشه و بسیار بامزه صحبت می کنه .خیلی زود حرف زدن رو یاد گرفت . چند وقت پیش ازم خواست ببرمش مهدکودک .به خاطر اینکه کیارش هر روز مدرسه میره اینم دلش می خواست مدرسه بره .حالا بگذریم از اینکه هر روز برای اینکه میارش مشق هاشو بنویسه ما کلی درگیریم . اولین روز مدرسه کیارش که آینوش اولین برگ دفتر مشقش رو پاره کرد و کیارش بی نهایت عصبانی شدکه با وساطت باباش و چسبوندن اون برگ دفترش ماجرا ظاهرا ختم به خیر شد .در کل وقتی دو تا بچه داری بیشتر وقتت در حال میانجی گری و وساطته خلاصه از همه این حرفها که بگذریم آینوش رو به مهدکودک بردم و اولین روز بدون هیچ گونه گریه و زاری به مهد کودک رفت .دومین روز هم همچنین ...سومین بار که خواستمش ببرمش یه کمی خواب آلود بود و گریه کرد منم نبردمش .... روز بعدش خیلی منطقی گفت :دیگه نمیرم مهد تودتت(کودک) میخوام برم خونه آجون(آقا جون).منم فعلا کوتاه اومدم . آینوش تو این شبهای محرم صدای طبل رو می شنید بسیار مشتاق رفتن و دیدن اونها شده بود .می گفت بریم طبل ندا تنیم hot page...ادامه مطلب
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2kiarashghasemi0 بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 15 آذر 1395 ساعت: 23:00

تاريخ : دوشنبه 26 مهر 1395 | نویسنده : مامان کیارش بازدید : 11 مرتبه لباس هامو پوشیدم آماده بشم برم سرکار آینوش : مامان میخوا کجا بری؟ من : می خوام برم اداره آینوش : داداش میاد؟ من:نه آینوش : بابا میاد من: نه آینوش : پس کی میاد؟ من : آقا جون میاد پیشت آینوش : پس برو دیده (دیگه ) صبح شده کیارش مثل همیشه زود از خواب بیدار شده آینوش هم بیدار میشه و من یه شعر براش می خونم کیارش : مامان هیچ وقت این شعر رو برا من نخوندی من : خوب تو همیشه زودتر از من بیدار می شی کیارش :اون روز که من ساعت نه ونیم بیدار شدم ولی تو ساعت نه این شعر رو برام نخوندی و با یه حسرت خوش به حالت آینوش. از خونه بابام آش رشته آوردم کیارش خیلی آش رشته دوست داره آینوش : مامان آش رشته خریدی؟ من : نه مادر جون درست کرده گفته ببر کیارش و آینوش بخورن آینوش : دفته(گفته) بابا هم بخوره ،بابا بیا آش رشته بخور . موضوع : hot page...ادامه مطلب
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : این روزهای ما,دنیای این روزهای ما,حکایت این روزهای ما, نویسنده : 2kiarashghasemi0 بازدید : 24 تاريخ : دوشنبه 15 آذر 1395 ساعت: 22:59